شعر طنز | شعر طنز زن متاهل | اشعار طنز و خنده دار

باز شوهر بی بهانه
با ادایی کودکانه

هیکل چون استوانه
میکند غر غر به خانه

یادم آید روز اول
گردنش کج, دست و پا شل

پیش بابا موش می شد
سرخیش تا گوش می شد

دختری افتاده بودم
مهربان و ساده بودم

نرم و نازک
شاد و چابک

چشمهایم همچو آهو
عطر موهایم چو شب بو

می شنیدم از لب او
حرفهایی همچو جادو

من غلام خانه زادت
جان دهم هر دم به یادت

گر نیایی خانه ی من
می گریزد روحم از تن

بعد از آن گفتار زیبا
خام گشتم من همانجا

شد به پا جشن عروسی
کیک و شام و دیده بوسی

بعد از آن دیگر ندیدم
هرگز آن اوقات بی غم

قسمتم یک مرد جانی
اندکی لوس و روانی

بشنو از من جان خواهر
هر که کرد این دوره شوهر

خاک بر سر گشت و حیرانپ
شد پشیمان ، شد پشیمان ، شد پشیمان

شعر طنز و بسیار خنده دار برای خانم های متاهل
- ۰ نظر
- ۳۱ تیر ۹۵ ، ۱۲:۴۶
- ۲۸۴ نمایش